ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﺍﻓﺸﺎﺭ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻭ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﮕﻬﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺣﺪﺍﺕ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ,ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻫﯿچ یک ﺍﺯ ﻃﺮﻓﯿﻦ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺪﺍﻧﺪ.
ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ نیزﺍﺭﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺭﺩﻭ ﺯﺩﻩ و ﯾﮏ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺻﻠﺢ ﻣﻮﻗﺖ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﻨﻨﺪ.
ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯﺍﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺑﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﻨﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺗﺮ ﺑﺒﺮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﯽ ﺯﺍﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﻫﻮﺍ ﺧﻨﮏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺻﺪﻫﺎ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻗﻮﺭ ﻗﻮﺭ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﺤﺚ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺳﻔﺮﺍﯼ ﺭﻭﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﺭﺍ ﻃﺒﻖ ﻣﯿﻞ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯿﺪ.
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺧﺸﻢ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺯﯾﺮﺵ ﮔﻔﺖ:
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﻮ ﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺳﺎﮐﺖ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﻧﺴﻞ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﻭﺱ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻋﺠﺐ ﺷﺎﻩ نادان ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭﯼ , ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺮﺧاست ﻭ ﻣﺠﻠﺲ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩ . ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻣﺘﻦ ﻗﺮﺍﺩﺍﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ.
ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺣﻀﺎﺭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﻤﺘﺮ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯿﮑﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﻭ ﻧﯽ ﺯﺍﺭﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﻣﺎ ﺷﺪ ﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ.
ﺳﻔﺮﺍﯼ ﺭﻭﺱ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﭼﺎﻧﻪ ﻧﺰﺩﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮﺍ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻧﺎﺩﺭ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭼﻄﻮﺭ ﺳﺎﮐﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﻭﺯﯾﺮ ﮔﻔﺖ ﻗﺒﻠﻪ ﻋﺎﻟﻢ، ﻓﻮﺭﺍ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪﻧﺪ ﺭﻭﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻄﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﺮ ﻗﻄﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺳﺮ ﺭﻭﺩﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﻧﯽ ﺯﺍﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ ﺭﻭﺩﻩ ﻫﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺮﻓﺘﻨﺪ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﺭﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ , ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺭﻭﺩﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﺎﮐﺖ ﺷﺪﻧﺪ
*کشورداری را به انسان های با شعور بسپارید !*
مدیرعامل مؤسسه ترویج محصول سالم گفت: دیجیتال مارکتینگ یک خدمت لوکس و حاشیهای نیست که ما در انتخابش تردید داشته باشیم بلکه ضرورت روز دنیاست که همه باید به آن توجه کنیم.
سیدمحمودرضا شایسته مدیرعامل مؤسسه ترویج محصول سالم در گفتوگو با خبرنگار گروه علم و فناروی ایسکانیوز، در رابطه با بحث دیجیتال مارکتینگ و نقش آن در توسعه کشور اظهار کرد: دیجیتال مارکتینگ مفهوم چند وجهی دارد و امروزه به بازاریابیهای آنلاین بیشتر اختصاص یافته و مدام در حال توسعه است و در تعاریف بزرگان علم مارکتینگ آمده است بازاریابی که در بستر و حوزه دیجیتال انجام می شود. از آنجا که پیشرفت علم باعث شده که حوزههای مختلفی در بخش دیجیتال قرار بگیرد بنابراین ابزارهای زیادی در بحث دیجیتال مارکتینگ در سطح شرکتداری و حتی در تصمیمات سیاسی اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد.
وی تصریح کرد: بحث اینترنت و بازاریابی از نصب بیلبوردهای الکترونیکی، سئو یا بهینهسازی سایت گرفته تا موبایل و ایمیل مارکتینگ را نیز شامل میشود. در حال حاضرموضوعی که برسرزبانها افتاده بیشتر موضوع داغ شبکههای اجتماعی است که ذهنها را به خود جلب میکند به همین منظور ما باید هم به علم بازاریابی آشنایی داشته باشیم و هم با ابزارهای دیجیتال برای پیشبرد اهداف خود استفاده کنیم و برای این دو مقوله باید شناخت و آگاهی کامل وجود داشته باشد.
شایسته افزود: شاید مردم نسبت به ابزارهای دیجیتال و مفهوم بازاریابی شناخت داشته باشند اما تجربه نشان داده اکثر افرادی که وارد بازاریابی دیجیتال میشوند در حوزه بکارگیری از آن با مشکلاتی مواجه هستند. متاسفانه بحث فرهنگسازی دیجیتال مارکتینگ در راستای اهداف توسعه کشور مورد غفلت واقع شده است. در سطح کشور باید بحث مارکتینگ را در رسانهها و مراکز آموزشی گسترش دهیم تا جوانانی که وارد این عرصه میشوند بهتر بتواند از این ابزارها استفاده کنند. نکته دوم اینکه خود زیرساختهای این ابزارها در کشورما در چه وضعیتی قرار دارند همچنین استفاده از ابزارهای درون موتورهای جستجو مثل BING، YAHOO، GOOGLEوغیره در چه وضعیتی قرار دارند درست است که همه با این ابزارها آشنا هستند ولی از ظرفیتهای آنها کامل استفاده نمیشود و در بحث سئوسایت توجه اساسی نمیشود، لذا باید به این موضوع توجه کرد و در راهاندازی سایت شرکت باید از کلماتی استفاده کنیم که در زمان جستجو در سایتمان در صفحات اول این سایتها قرار گیرد. ما باید در کنار راهاندازی سایت به سئو نیز توجه کنیم.
مدیر شبکه محصول سالم(شمس) گفت: متاسفانه برخی از شرکتها و نهادها در دوران سنتی خودشان به سرمیبرند و به این مقوله توجه چندانی نمیکنند. هنوز مدیرانی در کشور وجود دارند که خودشان با ابزارهای دیجیتالی آشنایی کمتری دارند و اعتقاد هم ندارند که بازاریابی در بستر دیجیتال مارکتینگ میتواند با هزینه کمتر دستاوردهای بالاتری داشته باشد.
وی ادامه داد: عدم آموزش مناسب بازاریابی و عدم آشنایی صحیح با ابزارهای دیجیتال موضوعاتی است که کشور با ان دست به گریبان است. البته جای تاسف دارد و این موضوع ربطی به سیاست نیز ندارد، بنده تعجب میکنم چرا در کشوری با این همه امکانات مناسب زیرساختهای دیجیتال از لحاظ شبکه اینترنتی ضعیف است. از آنجا که پایه و اساس مارکتینگ( 50درصد) بیشتر مربوط به اینترنت است و این موضوع موارد دیگر را نیز تحت شعاع قرار میدهد. بنابراین اگر میخواهیم به سمت توسعه در عرصه دیجیتال مارکتینگ و بازاریابی حرکت کنیم باید در مرحله نخست اینترنت ملی یا شبکه ملی اطلاعات را هرچه زودتر راهاندازی کنیم تا کسب وکارهای آنلاین در تحریمها دچار آسیب نشوند و شرکتها از لحاظ اقتصادی تولید جهش وار داشته باشند وقتی که مقام معظم رهبری می فرمایند ما باید جهش تولید داشته باشیم برای این هدف باید ابزار و امکانات فراهم شود.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: امروزه مردم نیازهای خود را از طریق فضای مجازی برطرف میکنند و شرایط کرونایی حاضر نیز این نیازها را دوچندان کرده است. این روش ارزانترین روش برای معرفی محصولات و کالای تولیدی است. دیجیتال مارکتینگ یک خدمت لوکس و حاشیهای نیست که ما تردید در انتخابش داشته باشیم بلکه ضرورت روز دنیاست که همه باید به آن توجه کنیم.
وی خاطرنشان کرد: استفاده سیاستمداران دنیا از شبکهای مانند توییتر در اعلام نظراتشان بخشی از کاربردهای دیجیتال مارکتینگ در دنیای سیاست است
lish.ir/1Eih
متن مصاحبه ایسکانیوز با موسس شبکه محصول سالم(شمس)
سیدمحمود رضا شایسته
با موضوع دیجیتال مارکتینگ
شهریور ۹۹
http://www.iscanews.ir/news/1078909/%D8%AF%DB%8C%D8%AC%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%AA%DB%8C%D9%86%DA%AF-%D8%AE%D8%AF%D9%85%D8%AA-%D9%84%D9%88%DA%A9%D8%B3-%D9%88-%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA--%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B4%D8%A8%DA%A9%D9%87-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-...
در بسطام یک مسیحی بود که مسلمان نمی شد. مردم هر چه اصرار کردند مسلمان شود تا شهر شان مسیحی نداشته باشد، قبول نمی کرد.
او را پیش بایزید آوردند، در پاسخ به بایزید گفت: من دوست دارم چون بایزید مسلمان شوم و گناه نکنم، لیک خود می دانم نمی توانم از شراب دست بردارم.
ای بایزید،من بسیار آرزو داشتم که می توانستم چون تو مسلمان واقعی شوم، ولی می دانم نمی توانم. و نمی خواهم مانند بقیه مردم شهر مسلمان شوم و دروغ بگویم و آبروی تو را ببرم. حیف نیست به تو هم مسلمان گویند به من هم؟!!
روزی "فرانتس کافکا" نویسنده مشهور چک تبار، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختر بچهای افتاد که داشت گریه می کرد. کافکا جلو میرود و علت گریه ی دخترک را جویا می شود .
دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ میدهد : " عروسکم گم شده ... "
کافکا با حالتی کلافه پاسخ میدهد : " امان از این حواس پرت ... گم نشده ، رفته مسافرت ! "
دخترک دست از گریه میکشد و بهت زده میپرسد : " از کجا میدونی ؟! "
کافکا هم می گوید : " برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه ... "
دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراه خودش دارد یا نه ، کافکا میگوید : " نه ، توی خونهست . فردا همینجا باش تا برات بیارمش "
کافکا سریعاً به خانهاش بازمیگردد و مشغول نوشتنِ نامه میشود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است !
این نامه نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه میدهد و دخترک در تمام این مدت فکر میکرده آن نامه ها به راستی نوشته ی چعروسکش هستند !
در نهایت کافکا داستان نامهها را با این بهانه ی عروسک که « دارم عروسی می کنم » به پایان میرساند .
این ماجرای نگارش کتاب « کافکا و عروسک مسافر » است
اینکه مردی مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را صرف شادکردن دل کودکی کند و نامه ها را ( به گفته ی معشوقه اش دورا ) با دقتی حتی بیشتر از کتاب ها و داستان هایش بنویسد ، واقعا تأثیرگذار است .
او واقعا باورش شده بود. اما باورپذیری بزرگترین دروغ هم بستگی به صداقتی دارد که به آن بیان می شود .
" امّا چرا عروسکم برای شما نامه نوشته ؟! "
این دوّمین سوال کلیدی دخترک بود! و او (کافکا) خود را برای پاسخ دادن به آن آماده کرده بود . پس بی هیچ تردیدی گفت : " چون من نامه رسان عروسک ها هستم "
( کافکا دارای دکترای حقوق بود اما هرگز به وکالت نپرداخت؛ از آن رو که روحیات لطیفش این اجازه را نمی داد ومتاسفانه دنیا خیلی زود و در جوانی او را از دست داد.)
جامعهای که در آن راههای طولانی ، راههای کم رفت و آمد و خلوتی شده ،
جامعهای که در آن هیچکس حوصلهی صبر و شکیبایی برای به دست آوردنِ هدفی را ندارد،
جامعهای استتوسی ست.
جامعهای که برای رسیدنِ به هدفش فقط به اندازهی خواندنِ همان سه خطِ بالای استتوسها زمان میگذارد !
جامعهی مبتلا به «فرهنگِ سهخطی» است !
ما مردمی شدهایم لنگهی پینوکیو، که دوست داریم طلاهایمان را بکاریم تا درختِ طلا برداشت کنیم !
مردمی که دنبالِ گلد کوییست و پنتاگون و شرکت های هرمی مشابه میافتند، یک جای کارِشان لنگ میزند.
آن جای کار هم اسماش «فرهنگِ شکیبایی» است .
"فرهنگ سهخطی" به ما میگوید اگر نوشتهای بیشتر از سه سطر شد ، نخوان !
فرهنگِ سهخطی به ما میگوید راهِ رسیدن به هدف چون درست است، طولانی است پس یا بیخیالاش بشو یا سراغِ میانبُر بگرد!
فرهنگِ سهخطی است که نزولخوری دارد، اختلاس دارد، دزدی دارد، بیسوادی دارد، رشوه دارد، تنفروشی دارد، حقخوری و هزار جور دردِ بیدرمانِ دیگر دارد.
فرهنگِ سهخطی است که اینهمه آدمِ بیکار دارد.
آدمهای بیکاری که توقع دارند یک ساعت در روز کار کنند و ماهی چند میلیون درآمد داشته باشند!
برای درکِ عمقِ فاجعهای که بر سرِ فرهنگِ ما آمده، نیازی نیست خیلی جای دوری برویم. به همین فیسبوک یا اینستاگرام که نگاه کنیم، همه چیز دستمان میآید. وقتی که کسی مینویسد: «اوه ! طولانی بود، نخوندم !» یا «سرسری یه نگاه انداختم، با کلیّتش موافقم!» یا «چه حوصلهای دارید!» یا «لایک کردم، ولی نخوندم!» و ...
یعنی یک پُلی در جایی از مسیرِ فرهنگِ ما شکسته است که هیچ رفتنی به هدف نمیرسد. آن پُل، همان فرهنگِ شکیبایی است.
جامعهای که همه چیز را ساندویچی میخواهد، در مطالعه؛ سه خط استتوس برایش بس است.
در ازدواج؛ بین عشق و نفرتاش ده ثانیه زمان میبرد.
در سیاست؛ بینِ زندهباد و مُردهبادش، نصفِ روز کافی ست.
در کار؛ از فقر تا ثروتش یک اختلاس فاصله دارد.
در تحصیل؛ از سیکل تا دکترایش یک مدرک ساختگی میخواد
پدر هنر ؛ از گمنامی تا شهرتش به اندازهی یک فیلم دو دقیقهای در یوتیوب است !
فرهنگِ سهخطی به من اجازه میدهد چیزی را نخوانده، بپسندم.
موضوعی را نفهمیده، تحلیل کنم.
راهی را نرفته، پیشنهاد بدهم.
دارویی را نخورده، تجویز نمایم.
نظری را ندانسته، نقد کنم و ...
فرهنگِ سهخطی به من اجازه میدهد به هر وسیلهای برای رسیدن به هدفام متوسل شوم. چون حوصلهی راههای درست را "که طولانیتر هم هست" ندارم!
فرهنگ سه خطی: تحلیلی بر کردار و رفتار عصر ما
مجله دانشمند
استاندار مدینه پا بیخ گلویت گذاشت که یا بیعت کن و یا می کشمت، من آرامش مدینه را فدای جنگ حسین و یزید نمیکنم
و شما با تمام اهل بیت خود راهی مکه شدی
هشتم ذی الحجه استاندار مکه گفت یا بیعت کن و یا بیرون برو آرامش مکه را فدایت نمی کنم
و ناچار راهی کوفه شدی
به کوفه نرسیده خبر بیعت شکنی کوفیان به شما رسید که نیا نمیخواهیمت
پشیمان شدیم، بیعت مان کشک بود...
و حالا حر در بیابان کربلا راهت را بست
نه راه پیش داشتی نه راه پس
آقا شما را نمی خواستند...
با بی ادبی، توهین، تهدید و تحقیر بیرونت کردند و به کوفه راهتان ندادند....
حرمت مردانگی ات را جلوی زن و بچه رعایت نکردند....
حرمت آقاییت را محضر رسول خدا رعایت نکردند...
حرمت ریش سفیدت را نگه نداشتند
مهم نیست...
نخواستن آنها چیزی از آقایی شما کم نمی کند ....
شما اقایی
با همه بزرگی و شرافت و عزت و جوانمردی و....
شما سید جوانان بهشتی حتی اگر همه عالم تکذیب کنند
شما ذریه مصطفایی حتی اگر همه حسودان و نامردان جهان انکارت کنند
شما محبوب آسمانیانی حتی اگر همه زمین مقابلت صف بکشند و ریز ریزت کنند
در آسمان جبرئیل و میکائیل و روح القدس منتظرت هستند و بهشت از ابتدای خلقت برایت آذین شده است
ای دلیل آرامش آسمان حسین
آنها دنبال آرامش مدینه مکه بودند و آرامش کعبه با ضربان قلب شما تنظیم میشود
و ایشان نمیفهمند و شاید هم نمیخواهند بفهمند
اما خدا نشانشان میدهد
چیزی نگذشت از بیرون کردن شما که در مدینه جنگ شد و هشتصد ولد زنا متولد شد و تمام دختران باکره مورد تجاوز قرار گرفتند و سه روز جان و مال و ناموس مردم بر سربازان حلال شد به دستور یزید
و چیزی نگذشت که به دستور یزید، کعبه با منجنیق سنگ باران کردند تا دیوارش خراب شد و عبدالله بن زبیر را بیرون آوردند و کشتند و قتل عام کردند مردم مکه را
و نمیدانم نفهمیدند وقتی تو را بیرون کردند بلا پشت بلا بر سرشان نازل میشد
شاید هم فهمیدند ولی تکبر و نخوت و نادانی نگذاشت سر بر آسمان بردارند و بگویند خدایا ما را ببخش که حرمت ولی تو را پاس نداشتیم
بیرونت کردند و به کوفه راه ندادند
و آواره بیابانها کردند تا خونت و خون عزیزانت را بریزند و خیالشان راحت شود که تا میشد بر تو زخم زدند و حقیر کردند و چیزی از نسلت نماند
و الا کشتن هفتاد نفر که این همه لشکر نمیخواهد
آمدند که
بر بی کسی ات بخندند
بر مرگ فرزندانت هلهله کنند
نگذارند صدایت به مردم برسد
کف بزنند
زخم زبان بزنند
با اسب بر جسم مطهرت بتازند
و سنگ می زدند و با عصای و هرچه دم دست داشتند پاره های پاره پاره جسمت را آسیب می زدند
اوباش را آوردند با چشمان هیزشان ترس را بر جان ناموست بنشاند
خیمه را سوزاند
غل و زنجیر بر پای زینب بستند
معجر بردند
غارت کردند و کهنه لباس دست دوز مادرت فاطمه هم رحم نکردند
چشم بر دخترکان دوختند
و هرچه توانستند کردند که خوار و خفیفت کنند
و چه حقد و کینه ی از پدرت علی داشتند
آنها عزتی را که خدا در غدیر به علی داد تحمل نکردند
و شیرینی زندگی علی و فاطمه را تاب نیاورند
کینه
حسادت
خودپرستی
تکبر
حرص
در جان شان سالها ریشه دوانده بود
تحمل نمیکردند فرزندان علی و فاطمه محبوب خدا باشند و خدا از بیکران علم و محبت و عشق و ایمان و عصمت و طهارت و... قلبهایشان را پر کرده باشد
مهربانی پیامبر
عبادت و حیا و نور فاطمه
جهاد و علم و زهد علی
سخاوت و حلم و ذکاوت حسن
بخشندگی و شرافت و شجاعت حسین
قابل تحمل نبود
باید زخم میزدند حتی به قیمت جهنم رفتنشان، درست مثل عمر سعد که میدانست پایش به ری نمیرسد و شمر که غضب پیغمبر را در قتلگاه دید اما...
راستی آقا چرا شما اینقدر خوبی
راهت را می بندند
تهمتت میزنند
عزیزانت را می کشند
جانت را میگیرند
سنگت میزنند
و باز هم تو در لحظه های آخر دعایشان می کنی
خب این همه خوب بودن برای همه قابل تحمل نیست...
کمی خوب نباش..
وقتی اینقدر خوبی متهم میشوی که حتما نقشه داشتی و باور نمیکند حکومت برایت ذره ی اهمیت نداشت
تو بر قاعده تکلیف امدی
و پای تکلیف خدا، جان، ابرو، ناموس، و عزیزانت همه را دادی و
باز هم میگویی «الهی رضا برضائک»
آقا نمیشود اینقدر خوب نباشی؟
خوبی شما بیشتر از اندازه فهم ماست...
اینان فریاد زدند حسین تو را نمی خواهیم،
و خدا در اوج سکوت نشان داد حسین تو مال من هستی
و کنون 1400 سال است که ضربان قلب عالم هستی
که خدا تو را عزیز خواست
و چه کسی میتواند مقابل اراده خدا بایستد....
تو تسلیم اراده خدا شدی در تقدیری که برایت نگاشت، 60سال سرمایه زندگیت را به میدان اوردی و خدا قلوب عاشقان تاریخ را اسیر تو کرد
راستی اقا
این همه ایمان را از کجا آوردی ؟
این همه آرامش و رضایت را از کجا اوردی؟
چطور با خدا معامله کردی؟
چطور به شمر بر سینه ت این همه مهربان بودی؟
خدای تو چه رنگی ست که این همه بخشنده ی؟
به من هم یاد بده
میخواهم شبیه تو شوم
ای مهربان تر از مادر حسین...
و
1400سال تورا عرب و خارجی خواندند و میخوانند ..
اما تو تا ابد بر بلندای تاریخ ایستاده ای ...
www.shayestehmr.blogsky.com
برگرفته از کتاب : « شیعه »
( بخش «نقش انقلابی یاد و یادآوران.)
«... اکنون صفویه آمده است و خود بزرگترین مروج ذاکرین و تجلیل کننده ذاکرین و برگزارکننده اصلی «ذکر» است.
صفویه برخلاف بنی امیه و بنی عباس نمی خواهد تا آنچه را که به وقوع پیوسته است، از خاطره ها بشوید بلکه می خواهد بیشتر از همیشه به یاد بیاورد....
آنها - بنی امیه و بنی عباس- می خواستند تا مردم فراموش کنند و متوجه نباشند که چنین حادثهای در تاریخ به وجود آمده است و صفویه می خواهد که برعکس، مردم در تاریخ جز این حادثه چیزی به یاد نداشته باشند!
اما فرق کار این است که آن ها می کوشیدند تا داستان را محو کنند و اینها می کوشند تا معنی آن را مسخ نمایند...
این ها با ترویج و تجلیل و تعظیم عاشورا و کربلا می کوشند که این همه را از محتوا خالی کنند و فقط شکل و فرم را ارزش ببخشند و جلوه دهند....
دیروز که تمام دستگاه های حکومتی خلیفه می کوشیدند تا ولایت، عترت، شهادت، امامت، عدل، عاشورا و... از یادها فراموش شوند، روشنفکران ذاکرین بودند و به عنوان انجام مسئولیتشان با همهی آگاهی و شعورشان تلاش می کردند که عمق فاجعه تاریخ و شکوه و عظمت و عصاره و روح انقلاب اسلام در یادها بیدار شود و زنده ماند و فراموش نشود..
اما امروز که صفویه تمام شعارهای شیعه را شعار خود کرده است و دیگر نه شعار زندانهای سندی بن شاهک و زندانهای خلیفه بغداد که شعار عالی قاپو است و در کار مسخ کردن ارزش هایی هستند که به قیمت آن همه خون های عظیم به دست آوردهایم، رسالت روشنفکران شیعه چیست؟
رسالت ما دیگر یادآوری نیست، چون همه به یاد دارند، چون خلیفه شیعه شده است و بیش از مردم عدالتخواه و پیروان راستین علی و شیفتگان حسین به یاد می آورد و می گوید و می گریاند و خود را به گریه می زند و بر دشمنان علی لعن می فرستد و از آل علی مدح و منقبت می گوید...
اکنون مردم آگاه شیعه در برابر نظام صفوی که بر تشیع تکیه می کند، همان وضعی را دارند که شیعه در نظام اموی و عباسی که بر اسلام تکیه می کردند، داشت....
اشرافیت قریش نقاب اسلام زد و شعارش قرآن و سنّت، تا حق علی پامال شود و یاد حسین فراموش، یعنی روح قرآن و مسیر سنّت مسخ شود.
شیعه بر منقبت تکیه کرد و بر ذکر، و اکنون اشرافیت قومی صفوی نقاب تشیع زده است...
شعارش منقبت و ذکر تا حقیقت علی پامال شود و فکر حسین فراموش!
این است که وقتی زور هم بر ذکر تکیه می کند، دیگر ذکر نقشی انقلابی ندارد و ذاکر نه یک روشنفکر مترقی که یک ابزار تبلیغاتی در نظام موجود میشود...
این است که در عصر صفوی دیگر یاد رسالت نیست، رسالت شناخت است، طرح واقعه نیست تحلیل واقعه است، محبّت نیست معرفت است...
و بالاخره در نظام تشیع صفوی، نه بر تشیع مطلق که بر تشیع علوی تکیه کردن است....
زیرا پیش از صفویه، شیعه وقتی نام محمد را می شنید حق داشت بپرسد:
کدام محمد؟
و پس از صفویه، شیعه وقتی یاد حسین را می شنود، باید بپرسد کدام حسین؟ »