ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ماکس پلانک بعد از اینکه جایزه نوبل را در سال ۱۹۱۸ میگیرد ، یک تور دور آلمان می گذارد و در شهرهای مختلف درباره مکانیک کوانتوم صحبت میکند.
چون هر دفعه دقیقاً یک محتوا را ارائه میکند راننده اش احساس می کند که همه مطالب را یاد گرفته است و روزی به آقای پلانک می گوید : شما از تکرار این حرفها خسته نمیشوید؟ من الان می توانم به جای شما این مطالب را برای دیگران ارائه کنم.
می خواهید در مقصد بعدی که شهر مونیخ است ، من سخنرانی کنم و شما لباس من را بپوشید و در جلسه بنشینید؟ برای هر دوی ما تنوعی ایجاد میشود.
پلانک هم قبول میکند!
شوفر خیلی خوب در جلسه درباره مکانیک کوانتوم صحبت میکند و شوندهها هم خیلی لذت میبرند. در انتهای جلسه فیزیکدانی بلند میشود و سوالی را مطرح میکند.
شوفر که جواب سوال را نمی داند در نهایت خونسردی میگوید:
« من تعجب میکنم که در شهری پیشرفته مثل مونیخ سوالهایی به این اندازه ساده میپرسند که حتی شوفر من هم میتواند جواب بدهد! شوفر عزیز ، لطفا شما به سوال ایشان پاسخ دهید».
امروزه در علم مدیریت اسم این اثر را «اثر شوفر» گذاشته اند.
این اثر ناشی از نوعی توهم دانایی است که افراد همه چیز دان بیشتر به آن مبتلا می شوند.
باید توجه کرد که دانش مانند کوهی یخی است که بخش کمی از آن قابل رویت است و بخش اعظم آن را نمی توان مشاهده کرد. افراد سطحی نگر صرفا بخش قابل مشاهده دانش را می بینند و گمان می کنند که کل دانش را دریافت کرده اند ، در حالی که این فقط توهمی از دانایی است.
حال اگر همان یک جلسه ، روالی ماندگار شود ، شوفرها در مسند دانشمندان و دانشمندان نیز در جایگاه شوفرها ادامه فعالیت خواهند داد. و دریغا که در تطابق اجتماعی ، چه بسیار این داستان آشناست...
shayestehmr.blogsky.com