وبلاگ آموزشی استاد شایسته

وبلاگ آموزشی استاد شایسته

انتخابی از مطالب و داستانهای آموزنده درباره مدیریت، اقتصاد، روانشناسی، موفقیت ، سلامت؛ و نظرات شخصی نویسنده
وبلاگ آموزشی استاد شایسته

وبلاگ آموزشی استاد شایسته

انتخابی از مطالب و داستانهای آموزنده درباره مدیریت، اقتصاد، روانشناسی، موفقیت ، سلامت؛ و نظرات شخصی نویسنده

بررسی علل تخریب مراجع سیاسی جریان انقلاب

*لزوم احیای مراجع سیاسی* 

در این گزارش به بررسی علل تخریب مراجع سیاسی جریان انقلاب و نتایج مخرب آن در انتخابات پرداخته شده است

مرجعیت‌های اجتماعی در هر زمانه به عنوان یکی از شاه‌کلیدها در فهم رفتار جمعی مردم به حساب می‌آید، تا جایی که می‌توان رفتار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را تا حد زیادی تابعی از مراجع اجتماعی دانست. در این میان، تقسیم‌بندی‌های سیاسی همانند «خواص» در برابر «عوام» یا «نخبگان» در برابر «توده» را می‌توان اطلاقی مرسوم از وجود مراجع اجتماعی و دامنه تاثیرگذاری آنها بر جامعه پیرامونی خود دانست.  

نزدیک شدن به سیزدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری فرصتی مغتنم برای بحث و بررسی جایگاه مراجع اجتماعی جامعه ایران و آینده رفتار سیاسی مردم بر مبنای موقعیت گروه‌ها و چهره‌های مرجع به شمار می‌آید. در این میان پیش از هر چیز باید به این نکته حیاتی اشاره کرد که اساسا افول گروه‌های مرجع در یک جامعه و ظهور مراجع جدید امری گریزناپذیر به حساب می‌آید، تا جایی که حتی بسیاری از احزاب قدیمی اروپایی که بیش از یک قرن به عنوان بازویی تثبیت شده در جهت دادن به فعل و انفعالات سیاسی جامعه در صحنه تحولات حاضر بوده‌اند امروز در خطر پایان یافتن دوره مرجعیت‌شان قرار گرفته‌اند. با این اوصاف، آنچه برای جامعه می‌تواند به مثابه زنگ خطر به حساب آید رسیدن موقعیت جامعه به نقطه فقدان مراجع است؛ موقعیتی که در آن نه‌تنها مرجعیت‌های تثبیت شده پیشین اعتبار خود را از دست می‌دهند، بلکه پس از این افول اعتبار، مرجع جدیدی ظهور نمی‌کند یا با مرجعیت یافتن گروه‌های غیراصیل و سطحی روبه‌رو می‌شویم. در همین زمینه وضعیت سال‌های اخیر جامعه ایران نشانه‌هایی از این زنگ خطر را با خود دارد؛ شرایطی که می‌توان آن را تالی و تاثیرپذیرفته از وقایع ذیل دانست.

۱- انباشت نارضایتی‌های اجتماعی به طور اعم و اقتصادی به طور اخص باعث شده بسیاری از مردم با تجربه کردن شرایط سخت معیشتی اعتمادشان را نسبت به گروه‌ها و چهره‌های مرجع از دست بدهند. نمی‌توان چشم بر این واقعیت بست که از سال۹۶ و پس از آنکه حسن روحانی دوره دوم ریاست‌جمهوری خود را آغاز کرد جامعه ایران با شرایطی مواجه شد که فارغ از شکاف عمیق میان وعده‌های منتخب خود و وضعیت موجود شاهد به سخره گرفتن مطالباتش از سوی دولتمردان بود. در چنین موقعیتی هر قدر نارضایتی‌ها افزایش پیدا می‌کرد، متقابلا بخش بیشتری از جامعه اعتبار و اعتمادش را به مراجع خود از دست می‌داد. برای نمونه می‌توان به انبوه توبه‌نامه‌ها و ابراز پشیمانی چهره‌های مطرح سیاسی و دانشگاهی به علت حمایت از حسن روحانی در جریان تبلیغات انتخاباتی اشاره کرد. در چنین وضعیتی جامعه‌ای که به اعتبار مراجع معتبر خود رو به یک انتخاب آورده است با سرخوردگی مواجه شده و اعتمادش به دیگر مراجع را نیز از دست می‌دهد.  

۲- گسترش حوزه عمومی در سایه رشد نفوذ شبکه‌های اجتماعی از دیگر عوامل موثر بر وضعیت مرجعیت اجتماعی به حساب می‌آید. واقعیت آن است که هر قدر فضای مجازی به عنوان ظرفیتی قابل توجه می‌تواند به دامنه اطلاع‌رسانی جامعه بیفزاید و این فرصت را فراهم کند تا آنها از نقاط نادیده گرفته شده جامعه نیز نمایندگی کنند اما متقابلا می‌تواند به ظهور مراجع جدیدی منتهی شود که کمترین سطح دانش و تجربه تخصصی را دارا نیستند. ظهور دسته جدیدی از مراجع اجتماعی در سایه قدرت گرفتن شبکه‌های اجتماعی افراد جامعه را در موقعیتی قرار داده است که پس از تردید در مواجهه با مراجع پیشین به سمت چهره‌هایی حرکت کنند که صرفا حامل نمادهای اجتماعی پرتقاضا هستند.

https://chat.whatsapp.com/FsTu0gKIWnA4IoKc46Yglg

ظهور سلبریتی‌های جدید و تقویت حوزه تاثیرگذاری چهره‌های مشهور هنری، ورزشی و تبلیغاتی باعث شده بسیاری از اقشار میانی جامعه و نسل‌های جدید دامنه اطلاعاتی و حوزه تحلیلی‌شان را در ظرف این گروه‌ها پیدا کنند. چنین موقعیتی نه‌تنها با سطحی کردن جامعه و تقلیل دادن پیش‌فرض‌های ذهنی‌اش می‌تواند به انتخاب‌های اشتباه منتهی شود، بلکه زمینه‌ساز خطرهای جدی‌تر همانند انزوای بیش از پیش نخبگان می‌شود. سلبریتی‌هایی که اساسا علت وجودی خود را در «افزایش تقاضای اجتماعی» می‌یابند در هر کنش و واکنش خود به تنها چیزی که توجه می‌کنند همین تقاضا و تایید است.

نکته کلیدی در فهم این گروه‌های مرجع جدید آن است که اساسا اعتبار خود را از دقیق بودن و اثبات گزاره‌های‌شان بر اساس میزان همراه کردن موج افکارعمومی با خود به دست می‌آورند، پس طبیعی است که هرگونه خط‌دهی آنها به جامعه نیز صرفا در چارچوب تقویت محبوبیت صورت می‌گیرد. بدون اطاله کلام می‌توان به فضای حاکم بر موضع‌گیری‌های سلبریتی‌ها در سال‌های اخیر نگاه انداخت و متوجه شد کم‌اولویت‌ترین شاخص برای آنها اعتبار گزاره‌های تبلیغی و تهییجی و حتی صحت اخبار است. یقینا جامعه‌ای که با ظهور چنین طبقه مرجعی روبه‌رو است و روزانه در بستر فضای مجازی بیشتر با آنها ادغام می‌شود ناخودآگاه به همان سمتی حرکت می‌کند که این گروه‌های مرجع حاضر هستند.  

۳- اما فراتر از ظهور مراجع جدید اجتماعی در بستر فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی اتفاق دیگری نیز در حال رخ دادن است و آن هم سلبی شدن گفتمان نیروهای سیاسی جدید است. این موقعیت را می‌توان حاصل جمع ۲ موقعیت پیشین دانست، به‌گونه‌ای که از یک‌سو افزایش نارضایتی‌ها و انباشت ناکارآمدی‌ها جامعه را با خشم قابل توجهی روبه‌رو کرده است که به موازات این خشم درخواست برای نمایندگی خشم جامعه عملا موج حمایتی زیادی را با خود همراه می‌کند.

در این میان بستر فضای مجازی نیز این امکان را برای چهره‌های جدید در پوشش‌های مختلف فراهم می‌کند تا با ارائه سطحی‌ترین گزاره‌های ایجابی و تنها با تکیه بر نمایندگی خشم جامعه برای خود مرجعیت ایجاد کنند. اگر سلبریتی‌ها حیات اجتماعی خود را مدیون محبوبیت‌شان هستند و از این محبوبیت برای جهت‌دهی به جامعه استفاده می‌کنند، این گروه جدید محبوبیت‌شان را مدیون قرائت‌های جدیدی هستند که در فضایی همه‌فهم و با نمایندگی از خشم جامعه تثبیت می‌کنند.

ظهور تحلیلگران، سخنوران و حتی در ظاهر امر اندیشمندان جدیدی که به جای ارائه مستند راهکار، تنها با اعتراض به مراجع پیشین برای خود اعتبار کسب می‌کنند باعث می‌شود صرف بی‌اعتبار کردن قرائت‌های غالب در هر زمینه و چهره‌هایی معتبر به عنوان مسیری برای موفقیت و کامیابی به حساب آید. این گروه روزی در قالب ارائه تعریفی جدید از دینداری بدیهیات فقهی را بدون اقامه استدلال به سخره می‌گیرد، روزی برای تعریف راه برون‌رفت از وضعیت موجود انتظارات بدون پشتوانه خلق می‌کند و در نهایت روزی نیز برای اثبات اعتبار خود گروه‌های مرجع پیشین را نه با نگاه انتقادی که با رویکرد نفی‌گرایانه مورد هجمه قرار می‌دهد.  

یقینا در وضعیتی که به توضیح آن پرداختیم می‌توان شاهد شرایط هشدارآمیزی پیرامون آینده مراجع اجتماعی و سیاسی کشور بود؛ موقعیتی که در آن از یک‌سو مراجع سنتی و تثبیت شده ضعیف می‌شوند و از سوی دیگر به موازات این تضعیف مراجع قدرتمندی ظهور نمی‌کنند. در چنین وضعیتی جامعه بشدت اکنون زده، فاقد قدرت تحلیل و طرفدار خشونت می‌شود که اثرات بلندمدت آن نیز براحتی قابل مهار نیست.  

* جریان انقلابی و مسأله مرجعیت

هر چند فعالیت سیاسی را نمی‌توان به مقاطع انتخابات تقلیل داد اما یقینا مهم‌ترین میدان فعالیت سیاسی در هر جامعه مردم‌سالار را می‌توان در برهه انتخاباتی آن جست‌وجو کرد. نزدیک شدن به زمان انتخابات ریاست‌جمهوری و گرم شدن تنور رقابت‌های انتخاباتی، نشانه‌هایی نگران‌کننده از رواج بی‌مرجعی را در فضای جریان انقلابی نمایان می‌کند، به گونه‌ای که بسیاری از نیروهای انقلابی عملا بدون توجه به این مساله حیاتی که بی‌اعتبار کردن مرجعیت‌های سیاسی بدون ظهور مراجع قدرتمند جدید چه عارضه‌هایی را با خود همراه می‌آورد، اهتمام خود را بر بی‌مرجع‌سازی جبهه انقلاب گذاشته‌اند.  

رهبر حکیم انقلاب در مقاطع مختلف از جمله سخنرانی نوروز امسال بر لزوم تقویت مراجع معتبر به عنوان پیش‌شرط انتخاب صحیح تاکید داشته‌اند. ایشان در بخشی از سخنان‌شان در اول فروردین سال جاری با اشاره به ۸ ویژگی منتخب مطلوب در انتخابات ریاست‌جمهوری تاکید کردند: اگر چنین فردی بر سر کار بیاید، کشور را به نقطه مطلوب خواهد رساند و مردم باید فردی با این خصوصیات را پیدا کنند که البته پیدا کردن آن شاید برای آحاد مردم آسان نباشد و باید به افراد مطلع و مورد اطمینان مراجعه کنند.  

هر چند تاکید مقام معظم رهبری به رجوع مردم به «افراد مطلع و مورد اطمینان» موضعی جدید از سوی ایشان به حساب نمی‌آید اما لزوم تقویت الگوی رفتار سیاسی بر مبنای رجوع به نخبگان مورد اعتماد را نمایان می‌کند. در چنین فضایی اما رفتار بخشی از جریان انقلاب که «نفی‌گرایی» را به عنوان بخشی از نقشه راه خود برای احیای شعارهای انقلابی انتخاب کرده است، نشان از نادیده گرفتن این تاکید رهبر انقلاب دارد.  

مضاف بر اینها تضعیف تمام گروه‌های مرجع به سرخوردگی بدنه جریان انقلابی نیز منتهی می‌شود. بدنه‌ای که در ماه‌های آینده مسؤولیت اصلی اقناع جامعه برای انتخاب رویکردی جدید برای اداره کشور را به عهده دارد و حتی باید طیف سرخورده را که رغبتی برای مشارکت سیاسی ندارند، با خود همراه کند، زمانی که شاهد تضعیف تمام مراجع و چهره‌های معتبر سیاسی‌اش می‌شود، عملا با سرخوردگی و انفعال تمایلی برای اقناع جامعه در خود پیدا نمی‌کند.

یقینا این هشدار نمی‌تواند دال بر مسدود شدن فضای انتقاد از خود در میان نیروهای انقلابی باشد اما به این واقعیت اشاره دارد که ظهور مراجع جدید امری آنی نیست که صرفا مشروط به بی‌اعتبار کردن مراجع پیشین باشد. مراجع جدید محصول طرح ایده‌های جدید و ارائه راهکارهایی مناسب با نیازهای زمانه است. چشم‌پوشی از این جنبه ایجابی و امید بستن به بعد سلبی، نه ‌تنها مراجع جدیدی را خلق نمی‌کند، بلکه با بی‌اعتبار کردن مراجع پیشین، به تضعیف تمام جریان انقلاب نیز منتهی می‌شود.  

* سرانجام بی‌اعتباری گروه‌های مرجع چیست؟ 

بدون هیچ شکی مهم‌ترین گروه حاضر در کشور که به فقدان مرجعیت در جریان انقلابی امید بسته، جریان غرب‌گرایی است که از پاسخگویی به جامعه پیرامون عملکردش احساس درماندگی می‌کند و مطلوب‌ترین شرایط را برای خود در سرخوردگی جریان انقلاب در سایه بی‌اعتبار شدن مرجعیت سیاسی‌اش می‌یابد. مضاف بر این، بی‌اعتباری مراجع سیاسی جریان انقلابی عملا به تشتت نیروهای انقلابی، گرایش طیفی از این نیروها به رادیکالیسم و انفعال بخش دیگر منتهی می‌شود. زمانی که بدنه جریان انقلاب شاهد این است که چهره‌های مرجع این جریان رو به نفی و بی‌اعتبارسازی تمام قرائت‌ها، روش‌ها و چهره‌های انقلابی می‌آورند، به سختی می‌تواند انگیزه خود را برای فعالیت حفظ کند.  

اما نتیجه دیگر این بی‌اعتبارسازی گروه‌های مرجع را باید در کاهش عقلانیت سیاسی در جریان کنشگری جمعی جست‌وجو کرد. زمانی که گروه‌های مختلف با خرده‌اختلاف‌های موجود قابل اغماض رو به نفی دیگری می‌آورند، در نهایت امکان پذیرش گفت‌وگو و وحدت را از همدیگر سلب می‌کنند تا جایی که طرفداران هر نحله به قدری با دیگر نحله احساس فاصله می‌کنند که نه ‌تنها حاضر به شنیدن مواضع‌شان نمی‌شوند، بلکه حتی ائتلاف و وحدت را باطل می‌شمارند. جریان انقلابی بدرستی پذیرفته است برای همراه شدن با موج تحولات نیاز به پوست‌اندازی و ظهور قرائت و نیروهای جدیدی دارد اما در تبیین چگونگی این تغییر باید دقت بیشتری به خرج دهد و چشم بر این واقعیت بگشاید که ظهور چهره‌های جدید باید توأم با فعالیت ایجابی و رفع نواقص چهره‌های سنتی باشد و الا مصداق «یکی بر سر شاخ، بن می‌برید» است. شرایط اکنونی سیاسی کشور تا حد زیادی روشن و مشخص است.

در سویی جریان غرب‌گرا تمام اهتمام خود را بر آن گذاشته که در سایه احیای امید به آمریکا به عنوان سناریوی انتخاباتی (که ماه‌ها پیش، پس از پیروزی بایدن در روزنامه‌های اصلاح‌طلب نیز مورد اشاره قرار گرفت) به بازسازی جبهه سیاسی خود بپردازد و در سوی دیگر سرخوردگی بخش قابل توجهی از جامعه باعث تردید برای شرکت در انتخابات شده است.

در چنین فضایی، زمانی که خوانش تنگ‌نظرانه انقلابی‌گری (در سایه قطعی فرض کردن پیروزی در انتخابات) رو به بی‌اعتبارسازی گروه‌های مرجع خود می‌آورد، نه ‌تنها امکان همدلی را از نیروی انقلابی سلب می‌کند که امکان اقناع جامعه را نیز از آنها می‌گیرد. طبیعتا زمانی که بدنه یک جریان به مراجع آن اعتنایی نکند، توده جامعه نیز حتی اگر تمایل به همراهی کردن داشته باشد، از این کار استنکاف می‌کند.  

نوابغ کشورهای مختلف دنیا چه رشته ای می خوانند؟؟

من دریک  مدرسه نمونه مردمی در جنوب تهران درس میخوندم قرار بود رقیب مدارس باسابقه ای مثل البرز و‌مفید و علوی و.. باشیم و به اجبار فقط رشته ریاضی! ساعت درسی هم دوبرابر با نون اضافه و خیارشور و... خلاصه دوره اول بودیم و‌موش آزمایشگاهی شدیم.

و شانس ما جنگی بود و جبهه ای و‌مدارس رزمندگان و تو انستیم از ایزولاسیون  جان بدر ببریم و سپس مشتاق‌طلبگی شدیم وبا یکی از دوستهای فابریکم  هم قسم شدم و قید دانشگاه و مهندسی و... رو زدیم.

شدیم نافرمانهای لیان شامپو بایکوت شدیم ولی مدرسه باید از ۹۰ نفر که حالا ۱۰ نفر شهید و مجروح داده بود قبولی کنکور بده ولی مدیر فهیمی داشتیم وارد مذاکره شدی م و ایشون  به خانواده های ما گفتند اشکال نداره برن حوزه ولی در داانشگاه هم علوم انسانی بخونند ؟

بعد از قول کیسینجر گفتند اینها راست میگن غرب مبخواهد استعدادهای ما برن رشته های مهندسی و پزشکی که همیشه از اونها عقبتریم.

این روایت رو از این استاد ارجمند خوندم دیدم عینا درد دل ما در سال ۶۶ هست که با زبان بی زبانی و جوونی و‌خامیمون میزدیم ولی کسی گوشش بدهکار نبود .

البته طرح هایی مثل مدارس دکترحداد یا امام صادق‌و مدرسه عالی شهید مطهری این هدف را دنبال می کردند ولی محدودیتهای زیادشون بچه های خلاق‌و  ازاد اندیش زیادی را از خودشون دور می کردند و...

حالا بخوانیم فرمایش استاد را....

ارادتمند م.ر. شایسته ۹۹۰۵۰۸


دانشگاه تهران که بودم یه دوستی داشتم که رتبه هم اتاقیش تو کنکور تک رقمی بود و برق دانشگاه شریف میخوند و باباش نماینده یه جایی بود.!

 برا فوق لیسانس رفت کانادا، بعد از مدتی به باباش گفت می خوام ول کنم و برگردم و یا برم قم درس حوزه بخونم، یا تو دانشگاه های خودمون مدیریت بخونم.


باباش هر چند دکتر و نماینده است ولی تو فضای غیر متفکرانه جامه ما زندگی می کرد و بیش از سطح تفکر عوام، به چیزی نمی تونست توجه کنه.

 بنابراین این کار پسرش رو خیلی احمقانه می دونست و بهش گفت: تو معتبرترین دانشگاه دنیا داری درس می خونی، اونم در بالاترین رشته! دو روز دیگه که برگردی ایران، میشی استاد دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف، با کلی درآمد و عزت و احترام؛ چرا همچنین تصمیم گرفتی؟

جواب داد: بابا یه روز که اینجا از تنهایی دلم گرفته بود به فکر فرو رفتم و در احوال هم کلاسی هام دقت کردم که ظاهرا جزو نوابغ درجه یک دنیا بودند.

دیدم همشون یا افغانی هستند یا ایرانی، یا پاکستانی، یا هندی و یا ....... و به طور کلی همشون مال این کشورای استعمار زده هستند.

از خودم پرسیدم، مگه اینجا بهترین دانشگاه و این رشته، بهترین رشته نیست؟ پس نابغه های انگلیسی و اسرائیلی و آمریکایی کجا هستند؟

بالأخره همشون که خنگ نیستند و حتما اون ها هم چهار تا نابغه دارند.

رفتم تحقیق کردم و فهمیدم چه کلاه گشادی سرم رفته. دیدم اون ها نابغه هاشونو میفرستند تو رشته هایی که به شاهرگ حیاتی بشریت مربوط میشن. این کارو میکنند تا بتونند بشریت رو چپاول کنند. نابغه هاشونو می فرستند تو رشته هایی که برای امورات سخت افزاری و نرم افزاری بشری، مثل منابع انسانی، نفتی، کشاورزی، معادن، نوابغ، ادارات، شهرداری ها، وزارت خونه ها، نظام آموزشی، نیروهای نظامی و انتظامی و...، حکم سیستم عامل ویندوز رو داره تا بتونند همه این ها رو به بهترین وجه با همدیگه هماهنگ کنند.

نابغه های اونا در رشته های علوم انسانی مثل فلسفه، حقوق، مدیریت، جامعه شناسی یا کشاورزی، اقتصاد و امثال اینا درس میخونند.

اونجا بود که فهمیدم اونا به من به چشم یه کارگر فریب خورده نگاه می کنند. نه مثل یه دانشمند فرهیخته. همون طور که ما اگه لوله آب خونه مون بترکه، زنگ می زنیم لوله کش بیاد و طبق نظر ما اتصالات لوله رو تعمیر کنه، اونا وقتی که می خوان ماهواره و موشک پرتاب کنند، زنگ میزنند کارگر از ایران یا چند تا کشور عقب مونده بیاد و برای اونا و زیر نظر و تحت مدیریت اونا موشک هوا کنه. با این تفاوت که این کارگر بر خلاف لوله کش، باید حتما نابغه باشه. و همون جور که ما نجارها و کارگرها رو تحویل می گیریم و دمشونو می بینیم تا کارمون رو درست و خوب انجام بدهند، اون ها هم کارگرای نابغه شون رو تحویل می گیرند تا کارشون پیش بره و بتونند به هدفشون برسند. فهمیدم که تو کشور اونا، ارزش واقعی رشته های مهندسی و پزشکی، در حد بنا و معمار ساختمون و نجار، یا یه ذره بیشتره، ولی تو کشورای استعمارزده، ارزش علوم رو جابجا کردند و رشته هایی که ارزششون برابر ارزش انسانه و اصل موضوعشون سعادت انسان و جامعه است، تو کشور ما خوار و ذلیل شده، ولی رشته های مهندسی و تجربی به کاخ آرزوها تبدیل شده اند.

یه زمانی یکی از رؤسای جمهور کشور در جمع دانشجویان ایرانی مقیم اروپا سخنرانی کرد و اونجا با افتخار گفت: ما افتخار می کنیم که چهل درصد دانشمندان ناسا، و بزرگترین استادان دانشگاه های اروپا، ایرانی هستند. ما افتخار می کنیم که معتبرترین پزشکان اروپا، متخصصان ایرانی اند و .........

من تو دلم بهش گفتم: استاد! تو فکر کردی اون شصت درصد که ایرانی نیستند، آمریکایی هستند؟! اون شصت درصد هم مال چهار تا کشور بدبخت استعمارزده هستند که مسؤولین شون مثل تو نفهمیدند چه کلاهی سرشون رفته؛ اون شصت درصد هم مال افغانستان و مالزی و پاکستان و سوریه و عراق و چین و هند و لبنان و ژاپن و... هستند.

 نابغه تراز اول آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و اسرائیلی هرگز وقتش رو تو این رشته ها تلف نمیکنه.

سیستم مدیریتی شون به گونه ای طراحی شده که نابغه اونا به رشته ای بره که شاهرگ حیات بشریته، به رشته ای بره که بتونه نابغه ما رو مثل یه برده به کار بگیره.

یه زمانی اروپا و آمریکا برای ساخته شدن نیاز به برده هایی داشتند که کارهای بدنی خیلی سخت رو انجام بدن. با کشتی حمله کردن به آفریقا و کشتند و غارت کردند تا مردم سیاه پوست، از بچه هفت هشت ساله، تا پیرمرد هفتاد ساله رو بار کشتی کنند و بیارند به اروپا و آمریکا تا براشون بردگی کنند.

امروز هم اروپا و آمریکا برای ساخته شدن نیاز به برده دارند، منتهی نه اون برده های سیاه پوست دیروزی که کارهای بدنی طاقت فرسا انجام میدادند. برده امروزی باید نابغه باشه تا بتونه موشک و ماهواره و رادار و تجهیزات پزشکی عجیب و غریب بسازه.


برده دیروز رو به زور با کشتی بار میزدن و میبردن اما برده امروز رو با برنامه ای به نام المپیاد ریاضی و زیست و شیمی و نجوم شناسایی، میکنن و میبرند. ......

دکتر عبدالرسول کشمیری

رفتار شایسته با نخبگان


محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی


✅ شما فکر می‌کنید با آدمی به مشخصات زیر در این کشور چه رفتاری می‌شود؟