روزی آقای شیخ علی آیت اللهی به آقای نقیب زاده گفت:
بیا انشایت را بخوان.
موضوع انشا آن بود که در آینده می خواهید چه کاره شوید ؟ آن جوان متن خوبی نوشته بود.
در آخر انشا 3 بیت آورده شعر آورده بود:
" آرزو دارم اگر گل نیستم خاری نباشم / بار بردار از دوشی نیستم باری نباشم"
آشیخ علی اجازه نداد که او 3 بیت شعر را تمام کند.
نعره زد :مرتیکه ی هیکل گنده! تو چه کاره هستی که می خوای خاری نباشی و باربردار از دوشی نیستی باری نباشی؟
مگر تو ریش سفید محلی؟ مگر تو بزرگ تر شهری ؟ انواع متلک ها نثار این جوان نازنین شد.
باز هم هیچ حرف و هیچ اعتراضی از هیچ کس نبود.
همه تسلیم محض بودیم. بی جهت نیست که عاقلی در زمان فتحعلی شاه گفته است:
باید در این مملکت مکتب اعتراض ایجاد کرد.عده ای به آن مرد عصر قاجاری تاخته اند و هنوز هم می تازند.
چون اگر مکتب یا مذهب اعتراض پایش باز شود اوضاع آرام بر هم می خو رد.جامعه دچار تحول و دگرگونی می شود.
معلوم است آن ها که بر خر مراد سوارند دوست ندارند کسی اعتراض کند.
ما بچه های سال 50-1340 اعتراض هایمان را گذاشته بودیم تا یکجا منفجر شویم.
در ممالکی که اعتراض نیست،اعتراض ها فشرده می شود و مثل دیگ بخار بدون منفذ تحت فشار قرار می گیرد.
بعد این دیگ بخار می ترکد این ترکیدن اسمش انقلاب است.
آن ها که فکر می کنند اگر جلوی اعتراض مردم را بگیرند بر خر مراد سوار خواهند بود،
باید بدانند هر 25 سال تا 40 سال اعتراض های مردم منفجر می شود.آن وقت هیچ کس جلودار آن ها نیست.....
ما در سراسر کشور و در طول قرن ها اجازه نداده ایم که جوان ها از خودشان ایده و ابتکار داشته باشند.
این روحیه عمومی است که بچه باید مطیع باشد و همان کاری را بکند که بزرگ تر ها می گویند. بچه که هیچ حتی آدم بزرگ ها هم نباید فکر نویی داشته باشند.
اصلا فکر کردن، فکر نو کردن، ایده نو داشتن خودش جرم و خطاست. اگر این جوان ها تشویق شوند دنیا را متحول می کنند.
درس دیکته را که اساسش دیکتاتوری است و دانش آموز باید همان را که معلم می گوید بنویسد خیلی جدی می گیریم و درس انشا که دانش آموز هر چه خودش می خواهد می نویسد و اساس و پایه اش آزادی است را دست کم می گیریم......
سیستم آموزشی اساس پیشرفت و توسعه ی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور است.
هر کشوری که دارای سیستم آموزشی ، تحقیقاتی مستبد ، حقیر و فقیر باشد.
نباید انتظار توسعه در هیچ زمینه ای را داشته باشد.
معلم که فقیر و حقیر شد مملکت فقیر و حقیر است.
حالا هر چه سیاستمدار ها می خواهند داد و فریاد بزنند " آهای توسعه یافتی "
همه به آن ها می خندند.معلم که حقیر شد آزادی می رود و استبداد می آید.
معلم هم اگر زیاده روی کرد و وظایف معلم خود را درست انجام نداد، وارث انبیاء نیست و وارث شیطان است...
خاطرات شازده حمام : گوشهای از اوضاع اجتماعی شهر یزد دهه ۴۰ -۱۳۳۰/ محمدحسین پاپلی یزدی