وبلاگ آموزشی استاد شایسته

وبلاگ آموزشی استاد شایسته

انتخابی از مطالب و داستانهای آموزنده درباره مدیریت، اقتصاد، روانشناسی، موفقیت ، سلامت؛ و نظرات شخصی نویسنده
وبلاگ آموزشی استاد شایسته

وبلاگ آموزشی استاد شایسته

انتخابی از مطالب و داستانهای آموزنده درباره مدیریت، اقتصاد، روانشناسی، موفقیت ، سلامت؛ و نظرات شخصی نویسنده

مدیریت ارتباط با فرشتگان - 1

امکان ارتباط انسان با غیب - بخش اول

ارتباط انسان با ملائکه

از آنجا که یکی از مصادیق غیب ملائکه است، می توان امکان ارتباط انسان (غیر پیامبران) با عالم غیب را از طریق امکان ارتباط او با ملائکه جستجو و اثبات کرد.

بخش اول

چکیده

در اندیشه دینی، جهان هستی به دو بخش شهود و غیب تقسیم می شود. یکی از مسائل اساسی، امکان ارتباط این دو بخش، به ویژه ارتباط انسان با عالم غیب است. از آنجا که یکی از مصادیق غیب ملائکه است، می توان امکان ارتباط انسان (غیر پیامبران) با عالم غیب را ازطریق امکان ارتباط او با ملائکه جستجو و اثبات کرد؛ که ما در این مقاله به دنبال آن هستیم. دراین باره ادله عقلی بر امکان و ادله نقلی بر وقوع و درنتیجه بر امکان این ارتباط دلالت می کند. ازنظر عقلی، به دلیل نوع خلقت و بُعد روحی وجود انسان که مجرد و ملکوتی و هم سنخ ملائکه است، این ارتباط ممکن می شود. ازنظر نقلی نیز، آیات مربوط به مکالمه حضرت مریم، و ساره، همسر حضرت ابراهیم با ملائکه، و ... و روایات مربوط به تمثّل ملائکه در جنگ بدر و اُحد به صورت مؤمنان جنگجو، و روایات تحدیث ملائکه با حضرت زهرا و ائمه(علیهم السلام) و ... این مسئله را اثبات می کنند.

واژگان کلیدی

غیب، انسان، ملائکه، ارتباط، ملاصدرا، تمثّل، تحدیث.

طرح مسئله

در اندیشه دینی، جهان هستی به دو بخش شهود و غیب تقسیم می شود. مقصود از عالم شهود، جهان و موجودات مادی است که با حواس پنج گانه قابل درک می باشند؛ و مقصود از جهان غیب، آن بخش از جهان و موجوداتی است که با حواس پنج گانه قابل درک نیستند.

امکان ارتباط این دو بخش از جهان و موجودات آن، همیشه مورد توجه انسان بوده است. مسئله مورد بحث ما در این مقاله، امکان این ارتباط ازطریق ارتباط با ملائکه، برای انسان های غیر پیامبر است.

در اندیشه شیعه، این مسئله نسبت به امامان معصوم(علیهم السلام) ویژگی خاصی پیدا می کند؛ چراکه به اعتقاد ایشان جانشین پیامبر| نیز مانند او از دانش فرابشری برخوردار است؛ با این تفاوت که پیامبر| ازطریق وحی اصطلاحی از این دانش برخوردار می شود؛ ولی جانشینان او به غیر از طریق آموزش پیامبر و امام قبلی، از منابع دیگر ازجمله تحدیث ملائکه با آنان نیز از این علم برخوردار می شوند.

عده ای بر این باورند که چون انسان، موجودی مادی است و با خداوند و عالم غیب سنخیتی ندارد، ارتباط او با عالم غیب امکان ندارد. (به نقل از: شهرستانی، 1395: 2 / 251؛ رازی، 1397: 3؛ معرفت، 1415: 1 / 32) اما عده ای دیگر بر این باورند که با توجه دقیق تر به وجود انسان و ویژگی های روحانی و توانایی های وی، ارتباط او با عالم غیب و ملائکه ممکن بوده، (صدرالدین شیرازی، 1363: 155 ـ 151) منابع دینی نیز بر امکان و تحقق تاریخی این امر دلالت می کنند. (مفید، 1414: 288)

غیب مصادیق مختلفی دارد که یکی از آنها ملائکه است. بنابراین، ازطریق اثبات امکان ارتباط انسان با ملائکه، امکان ارتباط او با عالم غیب نیز ثابت می شود؛ که ما در این مقاله درصدد بررسی ادله عقلی و متون نقلی مربوط به آن هستیم.

با توجه به اینکه بحث ما مربوط به امکان ارتباط انسان با جهان غیب ازطریق ملائکه می باشد، قبل از ورود در مقام بیان ادله، نیازمند بحث از ماهیت انسان و ملک می باشیم:

ماهیت انسان  

از دیدگاه دین، انسان، دارای دو بعد می باشد:

1. بعد مادی، که از نطفه آغاز و با مرگ به پایان می رسد. (انسان / 2؛ مؤمنون / 14)

2. بعد معنوی، که گاهی از آن با کلماتی از قبیل روح (حجر / 29؛ شمس / 11 ـ 8) و ... یاد می شود. این بعد از انسان ازبین رفتنی نیست؛ بلکه با مرگ از بدن جدا شده و به جایگاه اصلی خود بازمی گردد. (فجر / 27) و چون حقیقت انسان را همین بعد تشکیل می دهد، قرآن از هنگام جدا شدن آن از جسم، تعبیر به «توفّی» می کند؛ (سجده / 11) توفّی در لغت به معنای دریافت کامل است: «و توفاه هو منه و استوفاه، لم یدع منه شیئاً؛ ... و توفّیت المال منه و استوفیته، اذا اخذته کلّه». (ابن منظور، بی تا: 15 / 400)

امکان ارتباط انسان با ملائکه

با توجه به ماهیت دو بعدی انسان، او می تواند هم با عالم ماده و هم با عالم ملکوت ارتباط داشته باشد. (معرفت، 1415: 1 / 33)

باید توجه داشت که معنای این امر الزاماً امکان ارتباط برای همۀ انسان ها نیست؛ بلکه این امکان برای انسان هایی است که با تلاش اختیاری، موجب تکامل روح خود شده، زمینۀ ارتباط با ملائکه را فراهم نمایند.

امکان ارتباط انسان با موجودات غیبی

با توجه به نکته پیش گفته درباره ماهیت انسان، او ذاتاً استعداد ارتباط با موجودات غیبی ازجمله ملائکه و شیطان، و تأثیرپذیری از آنها را دارد.

کیفیت ارتباط انسان با موجودات غیبی از دیدگاه ملاصدرا

راه اول: اصول عقلی

ملاصدرا امکان و کیفیت ارتباط و تأثیرپذیری انسان از موجودات غیبی از قبیل ملائکه و شیطان را براساس اصولی به این شرح بیان می کند:

اصل اول: تقابل صفات خداوند

او این اصل را طی چند نکته زیر بیان می کند:

1. خداوند متعال دارای صفات متقابل همچون «هادی» و «مضلّ» است؛

2. در نتیجه این تقابل، مخلوقات نیز دارای صفات متقابل می باشند؛ چون مخلوق و معلول او هستند. به عنوان مثال، برخی خیر و برخی شرّ، برخی نور و برخی ظلمت هستند.

3. این تقابل صفات در حضرت حق، موجب دوگانگی در خداوند نمی شود. ملاصدرا برای دفع این شبهه چنین می گوید:

خداوند خیر محض است و بالذات غیر از خیر، چیزی از او صادر نمی شود؛ و خود نیز فرموده است: «إن رحمتی سبقَتْ غضبی»، (1) ازاین رو، اگر امکان، شرّ و ظلمتی هست، بالذات و اصاله از او نیست؛ و این امور درواقع، به محدودیت های مخلوقات باز می گردد. به عبارت دیگر، فاعلیت خداوند، تامّ است و نقص در قابلیت قوابل و مخلوقات است. (صدرالدین شیرازی، 1419: 6 / 233)

با توجه به این سه مقدمه، سه نوع مخلوق برای خالق یکتا متصور است:

1. مخلوقی که از نور است؛ که همان ملائکه می باشند.

2. مخلوقی که از نار است؛ که همان شیاطین می باشند.

3. مخلوقی که مرکب از نور و نار است؛ یعنی هم قابلیت نور شدن را دارد و هم قابلیت نار شدن را. این مخلوق، انسان است.

درواقع، این سه دسته، تجلی صفات حضرت حق اند که ملائکه تجلی صفات رحمت، و شیاطین تجلی صفات غضب خداوند هستند؛ و انسان که موجودی جامع است، هم قابلیت تجلّی رحمت الهی و هم قابلیت تجلّی غضب الهی را دارد.

اصل دوم: مبادی افعال اختیاری

در نگاه ملاصدرا مبادی افعال اختیاری (اعم از افعال نیکو و زشت، طاعت و معصیت) چهار چیز است:

1. تصور امر مقدور و تصدیق فائده آن؛

2. علاقه و شوق؛

3. عزم و اراده که عبارت است از تصمیم به انجام امر مورد اشتیاق؛ و مبدأ آن دو قوه نفسانی است که دارای دو شاخه اراده و کراهت است؛

4. قوه محرّکه که وظیفه آن، تحریک عضلات و انقباض و انبساط اعصاب است.

انسان دارای دو نوع قوه علمی و دو نوع قوه عملی متقابل به شرح زیر است، که مبادی فوق با تأثر از آن قوا، موجب قابلیت سعادت و شقاوت در او می شوند:

یک. قوه علمی

1. قوه عاقله، که در اصلِ فطرت همانند ملک است؛

2. قوه وهمیه، که در اصلِ فطرت همانند شیطان است.

دو. قوه عملی

1. قوه شهوت، که همانندی با چهارپایان دارد و کارش لذت جویی است؛

2. قوه غضب، که همانندی با درندگان دارد و کارش انتقام جویی است.

کارکرد جنود: چنان که گفتیم، هریک از قوای علمی و عملی انسان، لشکریان نامحدودی دارند که همه، مخلوق خدایند و وظیفه آنها خدمت به انسان در راستای اطاعت از عقل و پرهیز از پیروی وَهم و پرستش شیطان است. از استناد ملاصدرا (همان: 6 / 234) به آیه «وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إ لَّا هُوَ ...» (مدثر / 31) معلوم می شود که کارکرد لشکریان خداوند، تنها در مسیر خیر است.

اصل سوم: مبدأ افعال اختیاری

ملاصدرا این اصل را با توجه به چند نکته بیان می کند:

1. قلب انسان، همچون آینه، صورت ها و نقش های گوناگونی را پذیراست؛

2. مبدأ این صورت ها، حواس ظاهری و گاهی حواس باطنی است؛

3. قلب حقیقی انسان که همان روح است، به سبب پدید آمدن ادراکات گوناگون، دائماً در حال دگرگونی است.

با توجه به این نکات، ملاصدرا چنین نتیجه می گیرد که مبدأ اساسی و محوری در انجام افعال اختیاری، مبادی بینشی و شناختی است. (همان: 236 ـ 235)

اصل چهارم: کارکرد ملائکه و شیطان

او در این اصل می گوید که کارکرد ملائکه دعوت به خیر و سعادت، و کارکرد شیطان دعوت به شر و شقاوت است. (همان: 236 ـ 239)

اصل پنجم: لشکر ملک و شیطان

او این اصل را چنین توضیح می دهد:

خداوند برای عقل، لشکریانی آفریده است تا مطیع و یاور عقل در پیمایش سفر به سوی خدا و جهان ابدی باشند. این لشکریانِ عقل دو گروه بوده، که هردوی آنها به طور فطری مسخّر و تابع و خادم عقل می باشند:

گروهی که با چشم دیده و با حواسّ ظاهری درک می شوند و هرگز از فرمان عقل تمرّد و تخلّف نمی کنند؛ که همان اعضا و جوارح بدن انسان است.

گروهی که نه با چشم دیده و نه با حواسّ ظاهری درک می شوند؛ که همان قوا و مشاعر انسان است. گرچه این گروه نیز از فرمان عقل تمرّد و تخلّف نمی کنند، اما تحت تأثیر قوه وهم، اغواءات و مغالطات شیطان را می پذیرند و در معقولات به معارضه با عقل درمی آیند. از این جهت، این گروه محتاج عنایت حضرت حق می باشند تا بر قوه وهم غلبه نمایند. (همان: 240 ـ 239)

اصل ششم: خواطر محمود و خواطر مذموم

او این اصل را چنین توضیح می دهد:

خواطر انسان که در قلب او اثر گذاشته، ایجاد رغبت و رهبت می کنند، به دو دسته تقسیم می شوند: خواطر محمود که انسان را به سوی خیر فرامی خوانند و به آن «الهام» گفته می شود؛ و خواطر مذموم که انسان را به سوی شرّ فرامی خوانند و به آن «وسواس» گفته می شود.

علت و سبب خواطر محمود، «ملائکه» و علت و سبب خواطر مذموم، «شیطان» نامیده می شود. همچنین، به آنچه که زمینه قبول الهام ملک را برای قلب فراهم می کند، «توفیق»، و آنچه که زمینه قبول وسوسه شیطان را فراهم می کند، «اغواء» یا «خذلان» گفته می شود. (همان: 242 ـ 241)

اصل هفتم: آمادگی قلب برای پذیرش آثار

او این اصل را چنین توضیح می دهد:

1. قلب انسان، آینه سان، قابلیت پذیرش آثار ملکی و شیطانی را به طور مساوی دارد؛

2. ترجیح پذیرش آثار ملکی و شیطانی، نیازمند مرجّح و سببی است؛ یعنی برای خروج از حالت استواء، به سبب زائد و خارج از ذات نیازمند است؛

3. مرجّح آثار شیطانی، قوه وهمیه است که منشأ برای قوای عملی شهوت و غضب می باشد. درواقع قلب انسان، به واسطه اوهام کاذبه و خیالات فاسده، شیطان را بر خود مسلط کرده، از شهوت و غضب پیروی می نماید. که در این صورت، قلب وی چراگاه شیطان می شود؛

4. مرجّح آثار ملکی نیز قوه عقلیه است که به وسیله برهان یقینی با شهوت و غضب مقابله کرده، اوهام کاذبه و خیالات فاسده را از قلب انسان دور می کند.

در این صورت، نفس به اخلاق ملائکه متخلق می شود و معارف الهی را به دست می آورد و از سنت انبیا و اولیا پیروی کرده، از دنیا و لذائذ آن دور می شود؛ و در این حالت، قلب وی مهبط و زیارتگاه ملائکه می شود. (همان: 244 ـ 243)

اصل هشتم: چگونگی ورود آثار در قلب انسان

ملاصدرا بر این اعتقاد است که الهامات ملَکی و وسوسه های شیطانی به چهار گونه وارد قلب انسان می شود:

1. هوا و شهوت، که ازجانب چپ قلب صادر می شود؛ در مقابل علم و یقین که در جانب راست قلب حاصل می شود؛

2. صور ذهنی، که از عالم خارج (عالم کبیر) حاصل می شود و مانند عالم صغیر است.

این صور حاصله از آفاق و عالم کبیر، همچون برزخی بین الهام و وسوسه است؛ به این بیان که اگر به آیات آفاق و انفس، با نگاه غفلت آمیز و اعراض گونه نگریسته شود، بهره ای جز شبهه و وسواس در قوه واهمه و متخیله ندارد؛ و در این صورت،  در لشکر شیاطین باقی می ماند. همان گونه که خداوند در آیه شریفه می فرماید: «وَکَأ یِّنْ مِنْ آیَه فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأ رْض  یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْر ضُونَ؛ و چه بسیار نشانه (از خدا) در آسمان ها و زمین است که بر آن می گذرند، درحالی که آنان از آن روی گردانند». (یوسف / 105)

در برخی روایات در ذیل آیه «إ نَّ فِی خَلْق  السَّمَاوَاتِ وَالْأ رْض  وَاخْتِلَافِ اللَّیْل  وَالنَّهَار  لَآیَاتٍ لِأ ولِى الْأ لْبَابِ»، (آل عمران / 190) نیز آمده است که: «ویل لمن تلى هذه الآیه ثم مسح بها سبلته»؛ (سیوطی، 1414: 2 / 409؛ بحرانی، 1417: 2 / 144) وای بر کسی که این آیه را تلاوت کند و از آن به راحتی بگذرد (در آن تأمل و تدبر نکند)».

و اگر با نگاه تدبّر و تأمل، در نظم و اِحکام آیات نگریسته شود، شکوک و اوهام، برطرف شده، معرفت یقینی در قوه عاقله در جایگاه یمین قلب مستقر می گردد. در این صورت، از لشکر شیاطین خارج شده، به لشکر ملائک می پیوندد.

3. پیروی از اهل جحود و انکار و مشبّهه و کفّار؛ پس هرکس که مسیر ضلال و گمراهی را بپیماید، به منزله شیطان و از حزب اوست؛ و هرکس که مسیر هدایت را بپیماید، به منزله ملائکه و از حزب ایشان است.

4. چهارمین گونه نفوذ و تأثیر، در جهت تعیین اهداف است؛ به گونه ای که اگر انسان توجه خود را به سوی ملائک کند، با آنها محشور شده، از آنها کسب فیض و نورانیت می کند. و اگر توجه خود را به سوی شیطان کند، با آنها محشور شده، از آنها کسب ظلمات و حیله و مکر و خدعه می نماید. (صدرالدین شیرازی، 1419: 6 / 247 ـ 245)

نتیجه کلی اصول بیان شده، این است که: انسان ازنظر ذات و خلقت، قابلیت ارتباط با ملائکه را دارد؛ همان گونه که قابلیت ارتباط با شیطان را به طور مساوی داشته، ترجیح هریک از طرفین این قابلیت و اینکه با کدام یک ارتباط برقرار کند، به انتخاب او بستگی دارد؛ پس اگر با کمک جنود علم و حکمت، به انتخاب صحیح رسید، قلب او جایگاه ملائکه و محل ارتباط با او می شود. (همان: 249 ـ 232؛ همو، 1981: 7 / 28 ـ 24)

راه دوم: عوالم سه گانه انسان

ملاصدرا امکان عقلی ارتباط انسان با جهان غیب را به شیوه دیگری نیز تبیین نموده است و آن اینکه:

انسان دارای درجات و مقامات مختلف و متفاوتی است که بعضی از آنها حسی و مربوط به عالم محسوسات، و برخی خیالی و در صحنه خیال، و بعضی دیگر فکری و تعقلی و مربوط به عالم فکر و اندیشه و ادراکات عقلی است؛ و بعضی دیگر شهودی و مربوط به عالم شهود و عیان است. و این درجات و مراتب نامبرده، در ازای عوالمی است که طبق ترتیب و نظام عالم وجود، قرار گرفته است. (همو، 1346: 337؛ همو، 1381: 2 / 811 ؛ فیض کاشانی، 1358: 1 / 276 ـ 275؛ مصلح، 1366: 466)

نخستین منازل نفس انسانی، درجه محسوسات و سیر در عالم اجرام و اجسام و مادیات است. و مادام که انسان در این منزل جسمانی است، حکم او مانند حکم کِرمی است که در داخل زمین می خزد یا مانند پروانه ای است که در هوا پرواز می کند؛ زیرا درجه و مرتبه پروانه از درجه و مرتبه احساس بالاتر نرفته، حتی دارای مرتبه تخیل و نیروی خیال، و قادر بر حفظ و نگهداری صورت خیالی نیست؛ زیرا اگر چنین بود، پس از احساس سوختن از شعله شمع یا هر آتش دیگری، مجدداً خود را به طرف آن شعله و آتش سوق نمی داد؛ چراکه در نخستین مرتبه، سوختن را احساس کرده بود. (صدرالدین شیرازی، 1346: 337)

بعد از درجه احساس، درجه خیال و تخیلات و ادراکات خیالی است؛ و مادام که انسان در این درجه و مرتبه است، حکم او حکم پرندگان و سایر حیوانات بی شعور و فاقد ادراک عقلی است؛ زیرا این حیوانات هرگاه در یک مکانی به وسیله چوب یا هر چیز دیگری مضروب یا مجروح شوند، بی درنگ از آن مکان فرار می کنند و دیگر به آنجا بازگشت نمی کنند؛ زیرا آنها به منزل و مرتبه دوم یعنی قدرت حفظ و نگهداری صور خیالی اشیا بعد از غایب شدن آنها از حواس پنج گانه رسیده اند.

پس مادام که انسان در این مقام و منزلت باشد، هنوز حیوانی فاقد اداراک و شعور است؛ و نهایت حد او در این مرتبه این است که از آن چیزی که یک مرتبه آزار و اذیت شده، فرار کند و تا زمانی که از چیزی متأذی و متأثر نشده، نمی داند که آیا آن چیز ازجمله چیزهایی است که باید از آن فرار کند یا خیر. (همان: 338)

بعد از این مرتبه، درجه و مرتبه موهومات است؛ و انسان در این منزل و مرتبه، حیوانی است کامل در حیوانیت؛ مانند اسب که در درجه حیوانیت و توجه به پاره ای از موهومات، مرتبه کاملی دارد؛ زیرا اسب همواره از شیر می ترسد و هر لحظه که او را از دور ببیند، فوراً وحشت زده شده، از آنجا فرار می کند؛ هرچند که تا به حال ازطرف شیر به او آسیبی نرسیده باشد. (همان)

انسان بعد از طی مراتب مذکور، به مرتبه انسانیت ارتقا می یابد؛ یعنی اموری را ادراک می کند که در حس و خیال و وهم نمی گنجد؛ و از امور آینده که هنوز به وقوع نپیوسته نیز می ترسد و مراقب آنهاست و ترس و نگرانی او منحصر در امور حاضر یا زودرس نیست؛ بلکه اموری که از حس و وهم و خیال غایب و پوشیده اند، امور کلی و عقلی را نیز ادراک می کنند. پس مقام و منزلت هر انسانی در بلندی و پستی، به قدر و مقام و مرتبه ادراک اوست.

و این حقیقت یعنی حقیقت انسانیت، همان روح منسوب به خدای متعال است که در آیه شریفه «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی؛ و از روح خود در او دمیدم» (ص / 72) به آن تصریح شده است. انسان در این مقام، به گونه ای است که درهای ملکوت در همین عالم به روی او باز می شود و درنتیجه، ارواح مجرد و صور عقلیه را با دیده ملکوت مشاهده می کند. (همان)

اکنون، انسانی که ازجهت مبادی ادراکات سه گانه یعنی قوه احساس، قوه تخیل و قوه تعقل به سرحد کمال رسیده است، جوهر ذات او از این عوالم سه گانه تشکیل شده، دارای سه عالم است. و از آنجا که هر صورتی از صور ادراکیه، خود قسم خاصی از وجود است؛ و اینکه برای هریک از این صور، قوه و استعداد و نیز مرتبه تمام و کمالی است، بنابراین، هریک از این عوالم نیز دارای مرتبه کمالی خواهند بود. (همان: 341)

بنابراین، کمال تعقّل در انسان، اتصال او به ملأ اعلی و مشاهده ملائکه است. و کمال قوه تخیل در انسان، او را به مرتبه مشاهده اشباح و صور مثالیه و دریافت امور غیبی و اخبار جزئی از آنان، و اطلاع یافتن از حوادث گذشته و آینده می رساند. و کمال قوه حاسّه موجب شدت تأثیر او در اجسام، براساس وضع مابین حس و آنها می شود؛ زیرا قوه حس، مساوی با قوه تحریکی است که موجب انفعال و تأثر مواد و خضوع و خشوع اجرام و اطاعت و انقیاد قوای نهفته در بدن می شود. (همان)

البته کمتر انسانی است که کلیه قوای سه گانه در او جمع گردد. و هرکسی که به مقام جامعیت این مراتب برسد، او انسان کامل و دارای مقام خلافت الهی و استحقاق ریاست بر خلق را خواهد داشت. چنین انسانی که قوای سه گانه او در حد اعلاست، دو خصلت را به دست می آورد: یکی اینکه قلب او صفا و نورانیت پیدا می کند و بدون تعلیم بشری بر علومی احاطه می یابد که دیگران از درک آن عاجزند؛ دیگر اینکه در حال بیداری می تواند عالم غیب را مشاهده کند؛ فرشته وحی را ببیند؛ و کلام الهی را بشنود. (همان: 343 ـ 341)

پی نوشت:

[1]. بخاری، 1401: 9 / 805 .

منابع و مآخذ

قرآن کریم.
نهج البلاغه، شریف رضی، محمد بن حسین، 1386، ترجمه محمد دشتی، بی جا، تشیع.
ابن حنبل، احمد، بی تا، مسند احمد، بیروت، دار صادر.
ابن شهر آشوب، 1376، مناقب آل ابی طالب، نجف اشرف، المکتبه الحیدریه.
ابن منظور، محمد، بی تا، لسان العرب، بیروت، دار الفکر.
ابن هشام، محمد بن عبدالملک، بی تا، السیره النبویه، قم، مکتبه المصطفی.
بحرانی، سید هاشم، 1414 ق، مدینه المعاجز، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه.
ـــــــــــــــ ، 1417 ق، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، مؤسسه بعثت.
بخاری، محمد بن اسماعیل، 1401 ق، صحیح البخاری، بیروت، دار الفکر.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بی تا، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الکتاب العربی.
حرّ عاملی، محمد بن حسن، 1403 ق، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
رازی، ابوحاتم، 1397، اعلام النبوه، تهران، انجمن فلسفه ایران.
رازی، فخرالدین محمد بن عمر، 1411 ق، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
سیوطی، جلال الدین، 1414 ق، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دار الفکر.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، 1395، الملل و النحل، بیروت، دار المعرفه.
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1346، الشواهد الربوبیه، تصحیح: سیدجلال الدین آشتیانی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد.
ـــــــــــــــ ، 1363، مفاتیح الغیب، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1381، المبدأ و المعاد، تصحیح و تحقیق: محمد ذبیحی، و جعفر شاه نظری، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـــــــــــــــ ، 1419 ق، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دار التعارف للمطبوعات.
ـــــــــــــــ ، 1981 م، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
صفّار قمی، محمد بن حسن، 1404 ق، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
طباطبایی، سید محمدحسین، 1362، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
طبرسی، احمد بن علی، 1403 ق، الاحتجاج، بی جا، نشر المرتضی.
طبرسی، فضل بن حسن، 1408 ق، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه.
طبری، محمد بن جریر، 1420 ق، جامع البیان فی تأویل القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیه.
طوسی، محمد بن حسن، 1409 ق، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
طوسی، محمد بن حسن، 1414 ق، الأمالی، قم، مؤسسه البعثه.
عروسی حویزی، ابن جمعه، 1412 ق، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان.
عیاشی، محمد بن مسعود، بی تا، تفسیر العیاشی، تهران، المکتبه العلمیه الإسلامیه.
فیض کاشانی، مولی محسن، 1358، علم الیقین فی اصول الدین، قم، بیدار.
ـــــــــــــــ ، 1416 ق، کتاب الصافی فی تفسیر القرآن، تهران، مکتبه الصدر.
قُشَیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، بی تا، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر.
قمی، شاذان بن جبرئیل، 1423 ق، الروضه فی فضائل أمیرالمؤمنین، بی جا، بی نا.
قمی، علی بن ابراهیم، 1404 ق، تفسیر القمی، قم، مؤسسه دار الکتاب للطباعه و النشر.
قمی، محمد بن احمد، 1407 ق، مأه منقبه، قم، مدرسه الامام المهدی.
قمی، محمد بن علی (شیخ صدوق)، 1427 ق، عیون اخبار الرضا، قم،  منشورات ذوی القربی.
کلینی، محمد بن یعقوب، 1388 ق، اصول کافی، تهران، المکتبه الاسلامیه.
مجلسی، محمدباقر، 1403 ق، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الاطهار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
مصلح، جواد، 1366، ترجمه و تفسیر الشواهد الربوبیه، تهران، سروش.
معرفت، محمدهادی، 1415 ق، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه انتشارات اسلامی.
مفید، محمد بن نعمان، 1402 ق، الاختصاص، قم، مکتبه الزهراء.
ـــــــــــــــ ، 1413 ق، اوائل المقالات، (مصنفات الشیخ المفید)، بی جا، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید.
مکارم شیرازی، ناصر، 1365، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه.

سید محمد مرتضوی: استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد.

حسن شکراللهی: دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد.

فصلنامه علمی ـ پژوهشی اندیشه نوین دینی 34

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد