وبلاگ آموزشی استاد شایسته

وبلاگ آموزشی استاد شایسته

انتخابی از مطالب و داستانهای آموزنده درباره مدیریت، اقتصاد، روانشناسی، موفقیت ، سلامت؛ و نظرات شخصی نویسنده
وبلاگ آموزشی استاد شایسته

وبلاگ آموزشی استاد شایسته

انتخابی از مطالب و داستانهای آموزنده درباره مدیریت، اقتصاد، روانشناسی، موفقیت ، سلامت؛ و نظرات شخصی نویسنده

عشق در اولین نگاه

هر دو می گویند 

احساسی ناگهانی آنها را به هم رسانده است 

زیباست این یقین

شک از آن هم زیباتر 

معتقدند چون همدیگر را نمی شناختند

هیچ گاه چیزی میانشان اتفاق نیفتاده بود

اما این خیابانها این راه¬پله ها این راهروها

شاید اینجاها خیلی از کنار هم رد شده بودند

دلم می خواهد ازشان می پرسیدم

آیا هیچ خاطره¬ای ندارند

شاید از یک دری چرخان

یا روزی از روبرو شدن

در جایی نه در میان جمعیت

از اشتباه گرفتنِ شمارۀ همدیگر

اما پاسخشان را می دانم 

چنین چیزهایی به خاطر نمی آرند

اما هر آغازی

چیزی نیست مگر ادامه¬ای

از خیلی وقت پیش ها

تصادف با آنها در حال بازی بوده است

چون هنوز وقتش نشده بود 

خود را به سرنوشت آنها تبدیل کند

آنها را به هم نزدیک و سپس از هم دور کرد

راهشان را بست 

و در حالی که خنده ای را فرو می خورد

خودش را کنار کشید 

علامت هایی بود

حتی اگر آنها نمی توانستند آنها را بخوانند

شاید سه سال پیش بود 

یا شاید هم سه¬شنبۀ پیش

برگی خورد به شانۀ آن بعد آمد خورد به شانۀ این

یک چیزی را آن گم کرد و این پیدا کرد

چه کسی می داند شاید توپی بود 

که در جنگل کودکی گم شده بود

اما هر آغازی

چیزی نیست مگر ادامه¬ای

کتاب سرنوشت همیشه باز است

دستگیره ها و زنگ های دری بوده

که اثرِ دستی بر آنها می ماند

آنگاه اثرِ دستی دیگر بر آنها می نشست 

چمدان هایی کنارِ هم هنگامِ ثبت شدن

و شاید خوابی که یک شب هر دو دیدند

و صبح که بیدار شدند یادشان رفت 

اما هر آغازی 

چیزی نیست مگر ادامه¬ای

و کتاب سرنوشت 

همیشه در وسط هایش باز است


ویسْلاوا شیمْبورسْکا