وبلاگ آموزشی استاد شایسته

وبلاگ آموزشی استاد شایسته

انتخابی از مطالب و داستانهای آموزنده درباره مدیریت، اقتصاد، روانشناسی، موفقیت ، سلامت؛ و نظرات شخصی نویسنده
وبلاگ آموزشی استاد شایسته

وبلاگ آموزشی استاد شایسته

انتخابی از مطالب و داستانهای آموزنده درباره مدیریت، اقتصاد، روانشناسی، موفقیت ، سلامت؛ و نظرات شخصی نویسنده

مسئولین دلسوز و گاو مش حسن

در یک روستایی گاوی داشتند که چند خانواده از شیر آن استفاده میکردند و منبع روزیِ آنها بود یک روز گاو خواست تا از کوزه بزرگی آب بخورد اما سر گاو درون کوزه گیر کرد مردم روستا اول خواستند کوزه را بشکنند اما گفتند نزد شیخ برویم تا شاید راه چاره بهتر ببیند. شیخ گفت سر گاو را ببرید، بریدند و گفتند یا شیخ هنوز سر گاو در کوزه مانده! گفت حالا کوزه رابشکنید! وچنین کردند. شیخ رفت و ناراحت و غمگین در گوشه ای نشست گفتند یا شیخ ناراحت نباشید هم گاو و هم کوزه فدای شما. گفت من ناراحتِ گاو یا کوزه نیستم از این ناراحتم که اگر شما من را نداشتید میخواستید چگونه امورات  زندگی خود را بچرخانید!

حالا ما نگرانیم اگه بعضی از این مسئولین دلسوز و خلاق را نداشتیم چه بلائی سرمون می آمد؟؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد