دنیایی را تصور کنید که در آن آدمها فقط یک روز زندگی کنند!
سرعت چرخش زمین به اندازهای کند است که یک شبانهروز به اندازۀ کل عمر یک انسان طول میکشد..
هر مرد یا زنی، در تمام عمر خود تنها یک طلوع را میبیند و یک غروب را!
در این دنیا هیچ کس آن قدر زنده نیست که شاهد تغییر فصول باشد.
فقط در کتابها میتوان تنوّع فصول را فراگرفت.
کسی که در دی ماه متولد شود، همۀ عمرش را در سرما زندگی میکند.
هرگز گلهای سنبل، سوسن و مینا را نمیبیند...
هرگز شاهد سرخ و طلایی شدن برگهای افرا نخواهد بود.
هرگز صدای جیرجیرک و چکاوک به گوشش نخواهد رسید.
به همین سان، کسی که در تیر ماه به دنیا بیاید، همۀ عمرش را در گرما زندگی خواهد کرد.
هرگز دانههای برف را روی گونهاش احساس نخواهد کرد.
هرگز بلور روی دریاچهای یخزده را نخواهد دید!
و هرگز صدای جیرجیر چکمهها را روی برف تازه نخواهد شنید...
در چنین دنیایی، نور طرح زندگی را میریزد.
کسی که هنگام غروب آفتاب چشم به جهان گشوده باشد:
نیمۀ نخست زندگیاش را در تاریکی شب به سر میبرد.
مشاغل خانگی، مانند بافندگی و ساعتسازی را میآموزد،
بسیار کتاب میخواند،
اندیشمند می شود،
زیاد غذا میخورد
و از تاریکی عظیم بیرون میهراسد و خیالاتش از اشباح پر میشود.
کسی که هنگام سپیدهدم به دنیا بیاید:
تندرست و قوی میشود،
از کتابها و کارهای ذهنی دوری میکند،
بشاش است و اعتماد به نفس بالایی دارد و از چیزی نمیهراسد.
چه متولدین طلوع، چه متولدین غروب، هنگام تغییر نور به مشکل بر میخورند:
متولدین غروب !
هنگام طلوع خورشید، با دیدن ناگهانی درختان و اقیانوسها و کوهها خیره میشوند،
روشنایی روز چشمانشان را میزند، به خانههایشان پناه میبرند و پنجرهها را میپوشانند و بقیۀ زندگی را در فضاهای نیمهتاریک میگذرانند...
متولدین طلوع!
هنگام غروب خورشید به خاطر ناپدید شدن پرندگان در آسمان، سایههای لایه لایۀ آبی دریا و حرکت افسونگر ابرها به ناله میافتند.
مینالند و از آموختن مهارتهای خانگی تاریک شانه خالی میکنند. روی زمین دراز میکشند و به بالا نگاه میکنند و میکوشند آن چه را زمانی میدیدند، ببینند.
کتاب رؤیاهای انیشتن
آلن لایتمن